فریاد سکوت
بگذار تا بخوابم، پلکهایم از این بیداری خسته است، بگذار تا بیارامم، روحم از روزها و شب ها سیر است یاران من اشکهایتان را پاک کنید این مرگ بسی برایم زیباست. ای همزادگانم برای من زاری مکنید بلکه سرود شادابی و شادمانی بسرایید زیرا که مرا به سینه ی مادرم گذاشته اند. کسی نیست که به یاری من آید و شما را آرام کند ؟! دوست من نگران مباش، باده و عطرهای خوشبو بر قدمهایش فرو می ریزند و فرشته اش می خوانند. پس آرام باش و تنها برایش دعا کن. دوست خوبم تسلیت
نوشته شده در چهارشنبه 85/11/11ساعت
5:12 عصر توسط فریاد سکوت نظرات ( ) | |
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |